یاد کودکی
توی صندوق نگاهت
بقچه ای خاطره داری
به خدا من نمیخواستم
چیزی رو یادت بیاری
اگه کودکی گذشته
اگه غصه جاش نشسته
اگه حتی در جوونی
بغض ماها نشکسته
اگه چشممون به راهه
اگه گریه در نگاهه
اگه حرف ما سکوته
اگه عشقمون گناهه
اگه سخته زندگیمون
اگه تلخه سادگیمون
اگه نشکفته به لبخند
غنچه های عاشقیمون
ولی باور کن تو پیری
وقتی که از همه سیری
باز همین جوونیهات رو
توی اون بقچه میبینی